Web Analytics Made Easy - Statcounter

تبرباران دو زن بعد از مراسم عروسی، پایان پنج ماه زندگی پنهانی قاتل، حمله با قمه به برادر، قتل در پاتوق شبانه و کشف جسد داخل گونی را در بسته خبری حوادث ایمنا، بخوانید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، یکی از مسئولان مطلع محلی در شهرستان فاریاب ضمن بیان اینکه قتل دو خانم در محدوده این شهرستان توسط پسرخاله یکی از این خانم‌ها به علت اختلاف خانوادگی رخ داده است، تاکید کرد که هویت قاتل مشخص است، وی تحت تعقیب قرار دارد و تلاش‌ها برای بازداشت این فرد در جریان است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی توضیح داد: این خانم‌ها شامگاه شنبه برای شرکت در مراسم عروسی به رودبارجنوب رفته بودند که پسرخاله یکی از آنان دچار سوء‌ظن در روابط و ارتباط خانم‌ها در حاشیه مراسم عروسی می‌شود و قصد انتقال دو خانم را با خودرو به سمت فاریاب داشته که در نزدیکی این شهر دچار سانحه واژگونی می‌شوند.

این افراد پس از واژگونی با کمک روستاییان منطقه از خودرو بیرون کشیده می‌شوند اما مرد جوان که می‌بیند سانحه برای خودرو پیش آمده و نمی‌تواند خانم‌ها را به مقصد مدنظر خود برساند با استفاده از کلت کمری هر دو خانم را به قتل می‌رساند و از صحنه متواری می‌شود. هویت قاتل مشخص است و تلاش‌ها برای دستگیری وی نیز توسط مأموران پلیس جریان دارد.

پایان ۵ ماه زندگی پنهانی قاتل

سردار احمد طاهری فرمانده انتظامی سیستان‌وبلوچستان، اظهار کرد: در اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۱ طی اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی‌بر قتل شهروندی ۳۲ ساله در شهرستان دلگان، بلافاصله اکیپی از کارآگاهان پلیس آگاهی آن شهرستان با حضور در صحنه جرم، بررسی موضوع را به‌صورت ویژه در دستور کار خود قرار دادند.

وی افزود: در بررسی اولیه کارآگاهان پلیس آگاهی و طی تحقیقات میدانی در محل مشخص شد که مقتول با استفاده از سلاح کلت مرد ۳۲ ساله را در روستای چاهشور شهرستان دلگان به قتل رساند و از صحنه جرم متواری شد. کارآگاهان دایره مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی با جمع‌آوری سرنخ‌های موجود، متهم مورد نظر را شناسایی و تحقیقات تخصصی خود را برای دستگیری او آغاز کردند.

فرمانده انتظامی سیستان‌وبلوچستان ادامه داد: با توجه به متواری‌بودن قاتل، تلاش پلیس برای دستگیری او ادامه داشت تا اینکه تیم رسیدگی‌کننده به پرونده، چند روز قبل با اشراف اطلاعاتی خود سرنخ‌هایی از محل اختفای متهم به دست آوردند. درنهایت با تلاش پلیس مخفیگاه قاتل فراری شناسایی و متهم در عملیاتی ضربتی پس از پنج ماه فرار و زندگی مخفیانه دستگیر و یک قبضه سلاح کلت به همراه یک تیغه خشاب و تعدادی فشنگ جنگی کلت کشف شد.

وی خاطرنشان کرد: در تحقیقات تکمیلی صورت‌گرفته متهم انگیزه قتل را اختلافات خانوادگی با مقتول اعلام کرد و سپس با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضائی معرفی شد.

حمله با قمه به برادر

سرهنگ بهزاد عبدیان فرمانده انتظامی شهرستان پردیس، اظهار کرد: حوالی ظهر روز گذشته در پی تماس تعدادی از اهالی با مرکز فوریت‌های پلیس ۱۱۰ مبنی بر وقوع آتش‌سوزی عمدی و قمه‌کشی توسط فردی شناخته شده در منطقه بومهن، بلافاصله عوامل انتظامی و امدادی در محل حادثه حاضر و نسبت به کنترل آتش و برقراری امنیت محل مربوطه اقدام کردند.

وی افزود: در بررسی‌های اولیه پلیس مشخص شد پسر خانواده به دلیل نامعلوم اقدام به آتش زدن خانه مادری خود کرده و با تهدید خانواده و همسایه‌ها با سلاح سرد از محل متواری شده است. پس از گذشت چند ساعت متهم در اقدامی جنون‌آمیز با حضور در منزل برادر خود در یکی دیگر از مناطق پردیس با استفاده از چاقو و قمه ضمن تهدید اهالی خانه برادرش، برای شهروندان رعب و وحشت ایجاد کرد.

فرمانده انتظامی شهرستان پردیس اضافه کرد: با امداد خواهی برادر متهم و با حضور به موقع عوامل انتظامی در محل و پس از هماهنگی با مراجع قضائی و برای نجات جان شهروندان حاضر، پس از آنکه متهم با قمه به سمت پلیس حمله‌ور می‌شود با استفاده از شگردهای پلیسی و وی را زمین‌گیر و دستگیر می‌کند. در ادامه خانواده متهم و تعدادی از اهالی برای تنظیم شکایت از متهم در یگان انتظامی حاضر و پرونده قضائی تشکیل شد.

قتل در پاتوق شبانه

ساعت چهار بامداد جمعه پانزدهم مهرماه، مرد جوانی در تماس با مأموران کلانتری چیتگر گفت: من و دو نفر از دوستانم در شهرک دانشگاه مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌ایم. با اعلام این خبر مأموران کلانتری و اورژانس بلافاصله راهی محل شدند و پس از بررسی‌های اولیه مشخص شد که مرد جوانی بر اثر شلیک گلوله جان باخته و در چند متری او هم دو مرد دیگر بشدت زخمی شده‌اند.

پس از آن گزارش، این جنایت به بازپرس محمدرضا صاحب جمعی اعلام و با حضور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران و تیم بررسی صحنه جرم، تحقیقات آغاز شد. در ادامه یکی از مجروحان در توضیح ماجرا گفت: ما یک گروه دوستانه چهار نفره داشتیم و چند ماه قبل با یکی از دوستان‌مان به نام کاوه به اختلاف خوردیم و او از ما جدا شد و مدام در فضای مجازی ما را تهدید می‌کرد.

کاوه می‌دانست که ما پنجشنبه شب‌ها در جایی از شهرک پاتوق می‌کنیم. بامداد جمعه بود که او در ابتدا با یک خودروی وانت به محل پاتوق ما آمد و به ما فحاشی کرد و بعد هم ما را تهدید کرد که تا چند دقیقه دیگر با اسلحه برمی‌گردد. ۱۰ دقیقه نگذشته بود که کاوه با اسلحه وینچستر به سراغ ما آمد و به هر سه نفر ما شلیک کرد.

پس از این اظهارات، در رابطه با ادعای مرد مجروح، بازپرس پرونده دستور بازبینی دوربین‌های مداربسته و شناسایی راننده وانت و تحقیقات از کاوه را صادر کرد.

کشف جسد داخل گونی

ساعت ۹ صبح شنبه شانزدهم مهر مأموران کلانتری ۱۴۵ ونک در تماس با بازپرس محمد جواد شفیعی از کشف جسد مردی داخل گونی خبر دادند. به دنبال اعلام این خبر بازپرس جنایی راهی محل حادثه در نزدیکی میدان ونک ورودی بزرگراه کردستان شد.

با حضور در محل آنها با جسد مردی حدوداً ۳۵ ساله داخل گونی مواجه شدند اما هیچ آثار ضرب و جرحی روی بدن مقتول دیده نمی‌شد. جسد را رهگذری پیدا کرده و به پلیس خبر داده بود.

در بازرسی از جیب‌های مقتول مدارکی که هویت او را برملا کند به دست نیامد. به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، جسد برای مشخص شدن علت مرگ و هویت به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

کد خبر 610872

منبع: ایمنا

کلیدواژه: قتل قتل عمد جزئيات قتل ارتکاب به قتل قتل خانوادگی رسیدگی به پرونده قتل هولناک ترین قتل های خانوادگی قتل های ناموسی در ایران پرونده قتل عمد مجازات قتل خانوادگی قتل ناموسی قتل مسلحانه سرقت مسلحانه درگیری مسلحانه دستگیری باند سرقت مسلحانه نزاع مسلحانه حمله مسلحانه درگیری مسلحانه اراذل و اوباش مجازات سرقت مسلحانه شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق فرمانده انتظامی مراسم عروسی داخل گونی خانم ها مشخص شد کشف جسد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۵۹۰۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

در این روستا یک شب در سال همه کوفته می خورند | مراسم «اوکوز قوربانی» در روستای اسفنجان شهرستان اسکو

به گزارش همشهری آنلاین، در سی و ششمین روز بهار اهالی روستای اسفنجان اسکو به نیت بارش باران و دفع بلا از روستا گاوی را قربانی کرده و با گوشت آن کوفته درست می کنند.

روز پنجشنبه ششم اردیبهشت ماه مصادف با سی و ششمین روز بهار به روستای اسفنجان آمدم تا راوی مراسم سنتی چندین صدساله باشم که به اعتقاد مردم محلی این رسم سنتی ریشه در اعتقادات و باور دیرینه این مردم دارد.

ساعت ۸و ۳۰ دقیقه صبح خود را به روستای اسفنجان می رسانم، روستایی آباد و سرسبز با انبوه درختان گردو، بادام و میوه های مختلف که شکوفه های اردیبهشتی در سرشاخه های درختان به رقص درآمده و نوید میوه های آبدار و خوشمزه را می دهند.

اهالی روستا در محله ها پرتعداد هستند، از پسر جوانی آدرس محل اجرای مراسم قربانی را می پرسم «۲۰۰ متر دیگر هم که بروی به مسجد جامع می‌رسی، در همان میدان منتظر باش همه چیز را می بینی.»

به حرفش گوش می کنم و جلوتر می روم، مقابل مسجد جامع چند نفر از ریش سفیدان روستا روی نیمکت نشسته اند. یک آقای جوان هم یک دستگاه کارتخوان دستش گرفته و ایستاده. «سلام آقا صبح به خیر، من خبرنگارم آمدم از مراسم قربانی شما گزارش بنویسم، راهنماییم می کنید که مراسم کجا برگزار می شود و نحوه اجرای آن چطور است؟» متوجه می شود که اطلاعاتی خاصی ندارم در حالی که کارت یکی از اهالی را به کارتخوان می کشد «خانم کمی صبر کن همه چیز را خودت می بینی و می توانی بنویسی.»

خُب باشه، یه سوال این کارتخوان برای چیه و شما چکار می کنی؟ نگاهم می کند و می گوید: «از یک هفته مانده به اجرای مراسم سنتی «اوکوز قوربانی» اهالی روستا در خرید قربانی مشارکت می کنند و هر خانوار هر چقدر که بتواند سهیم می‌شود. معمولا از ۳۰۰ هزار تومان تا چهار، پنج میلیون تومان کمک می کنند؛ امسال دو راس گاو به قیمت ۳۲۰ میلیون تومان خریداری شده.

تا حرف هایش تمام شود برای چند نفر از اهالی روستا کارت می کشد.

روبه روی مسجد جامع پیرمردی روی نیمکت نشسته، کنارش می روم، سلام و صبح به خیر و احوالپرسی می کنیم؛ حاج آقا به سلامتی شما چند سال داری؟ من متولد سال ۱۳۱۷ هستم و ۸۵ سال سن دارم.

از چند سالگی مراسم «اوکوز قوربانی» را به یاد می آوری؟ از بچگی، پسربچه چهار، پنج ساله ای بودم که دنبال قربانی راه می افتادیم و کوچه به کوچه می رفتیم.

فلسفه این قربانی چیه؟ اجداد ما این قربانی را به نیت دفع بلا از روستا و داشتن محصولات کشاورزی پربار و بابرکت انجام می دادند و سینه به سینه منتقل شده است.

البته ما شنیده ایم ایام قدیم در این منطقه بادهای بسیار شدیدی می وزید که باعث تخریب محصولات کشاورزی می شد اهالی روستا نیت می کنند برای کاهش بادها و تبدیل شدن آن به بارش باران قربانی کنند تا بلا دور شود.

روز اصلی برگزاری مراسم چه روزی است؟ مراسم سنتی قربانی کردن سی و ششمین روز بهار است. یا به عبارت دیگر اولین پنجشنبه اردیبهشت ماه.

اگر سی و ششمین روز بهار با اولین پنجشنبه اردیبهشت ماه مصادف بود که خیلی عالی است اگر نه چند روز قبل یا چند روز بعد برگزار می‌شود که مصادف با روز پنجشنبه باشد.

قربانی را آوردند

حرف هایم با حاج آقای ۸۵ ساله گل انداخته، کمی آن طرف تر پسر بچه ای دوان دوان خود را به بابابزرگش می رساند «حاجی بابا قربانی را آوردند.»

سرم را بلند کرده و می بینم از سمت چپ و به اصطلاح محلی از «بالا محله»

چند نفر از مردان و جوانان روستا یک راس گاو نر بزرگ قهوه ای رنگ را در حالی که طنابی به دور گردن او انداخته اند مقابل مسجد جامع می‌آورند.

یکی از اهالی روستا می گوید «خانم خبرنگار مراسم از حالا شروع می شود، این گاو قربانی را محله به محله می گردانیم اگر دوست داشتی می توانی با ما بیایی» سپس نگاهی به کفش هایم می کند «آهان کفش ورزشی پوشیدی می توانی بیایی.»

چشم می گویم و راه می افتیم.

از محله میدان به محله پایین و از آنجا به محله «شَهَر یُولی» می رویم. کوچه‌های روستا آسفالت هستند.

شب کوفته خوران

گاو قربانی که از محلات رد می شود زنان و مردانی را می بینم که جلوی در خانه ایستاده و بشقابی به دست گرفته اند.

دو پیرزن روستایی چادرگلدار به سر کرده و منتظر رد شدن قربانی از محله هستند.

سلام حاج خانم؛ سلام دخترم، مثل اینکه اهل این روستا نیستی؟ نه نیستم، امروز اینجا مهمانم.

می توانی تا شب بمانی تا برایت کوفته درست کنم. آخه امشب همه اهالی روستا برای شام کوفته می خورند.

موضوع برایم جالب می شود.

حاج خانم بشقاب گردو را در کیسه سفید پسر جوان می ریزد و می گوید «امشب همه اهالی روستا مهمان دارند» و شام کوفته می پزند.

گوشت قربانی بین همه اهالی روستا پخش می شود و خودمان هم کمی گوشت دیگر به آن اضافه می کنیم. امروز و امشب تمام اسفنجانی هایی که مقیم شهرهای تبریز، اسکو، خسروشهر، سهند و سایر شهرهای اطراف هستند به اسفنجان می آیند و در مراسم شرکت می کنند و شب هم هر خانواده برای شام کوفته درست می کند. «این یک رسم سنتی و قدیمی است و ما همه به آن اعتقاد داریم.»

راستی حاج خانم اسم شما چی بود؟ عرفان خانم بنویسی کافیه. اونم چشم

حاج خانم همسایه هم در تکمیل صحبت های او ادامه می دهد: ما اسفنجانی ها هر شهری که باشیم باید امروز به روستا بیاییم و در این مراسم شرکت کنیم.

راستی تا گوشت قربانی نیاید ما دست و دلمان به کار پختن کوفته نمی رود. حتی ۲۰ بار هم کوفته بپزیم به طعم و خوشمزه گی کوفته گوشت قربانی نمی رسد.

تحفه ای تقدیم جوانان

حاج خانم این بشقاب گردو چی بود که در کیسه سفید ریختی؟ وقتی گاو قربانی را محله به محله می گردانند چند پسر جوان کیسه های سفیدی به دست گرفته و همراه گاو قربانی حرکت می کنند هر کدام از اهل محل تحفه ای به آنها می‌دهند. بعضی ها به نیت نذر و نیاز و برطرف شدن حاجت می دهند و بعضی هم نذر ندارند و فقط برای تشکر از جوانان است.

ما الان ۵۰ سال است که هر سال یک بشقاب گردو به این جوانان هدیه می دهیم.

ممکن است خانواده ای یک قواره پارچه پیراهنی یا یک جفت جوراب، پول نقد، میوه و نان محلی بدهد.

خلاصه اینکه هر کس هرچی عشقش می کشد می دهد.

با این حاج خانم ها که گرم صحبت شدم اهالی روستا دو محله «حمام و علی اصغر» را هم پشت سر گذاشتند.

به حاج خانم جلیل زاده می گویم حالا که اهالی رفتند من از کجا بروم که آنها را پیدا کنم «دخترم نگران نباش همه محله ها به هم راه دارند فکر کنم الان به محله «عیدآوا» می روند. همین کوچه را بروی بالا بهشان می رسی.»

کوچه های آسفالت و سربالایی را طی می کنم. به نفس نفس زدن افتادم.

فکر می کنم گاو قربانی را دو، سه تا محله دیگر هم بگردانند قربانی می کنند و تمام می شود. در حالی که سخت در اشتباه بودم و کلی کار داریم.

نمی دانم از کدام محله رفتم و به کجا رسیدم، خبری از اهالی روستا که گاو قربانی را می گرداندند نبود کمی استراحت می کنم. موتورسواری از کنارم رد می شود؛ آقا چه خبر از قربانی، کجا برده‌اند؟ از محله باباحسن می‌آورند به پیرسنگ.

پُرسان پُرسان به محله باباحسن می روم، تعداد اهالی روستا که همراه گاو قربانی حرکت می کنند بیشتر شده است. اکثر آنها پسران جوان و نوجوانان هستند.

دوباره با آنها همراه می شوم. از اینکه در بین آنها خبری از خانم ها نیست -حتی یک نفر خانم- تعجب می کنم. از یکی از اهالی روستا می پرسم پس خانم ها کجا هستند آنها گاو قربانی را همراهی نمی کنند؟ نه، زنان روستا به دنبال گاو قربانی نمی آیند. آنها در قربانگاه منتظر هستند.

خب الان برنامه چیه؟ الان گرداندن گاو قربانی در تمام محله های روستا تمام شده و از محله «باباحسن» به طرف پیرسنگ می رویم.

«پیرسنگ» چیه؟

«پیرسنگ» در کوه واقع شده و چند تا سنگ قبر هم آنجا هست. آنجا گاو قربانی را سه بار دور «پیرسنگ» می گردانند بعد به «قوربان داغی» می برند و ذبح می کنند.

قبل از اینکه به «پیرسنگ» برویم گاو قربانی را به قنات «عیدآباد» یا «عید آوا» که در مسیر بود برده و به او آب می‌دهند.

به طرف «پیرسنگ» حرکت می کنیم. اهالی می گویند از کوچه های روستا تا «پیرسنگ» حدود سه کیلومتر است.

در راه «پیرسنگ» با یکی دیگر از اهالی روستا همکلام می شوم. این پیرمرد روستایی هم مثل سایر اهالی هرسال در این مراسم شرکت می کند. وقتی از کم و کیف مراسم می پرسم می گوید:در زمان های قدیم کاروان های زیادی برای هفته بازار اسفنجان از این مسیر رفت و آمد می کردنداهالی روستا از گوشت قربانی در بین این کاروانیان هم توزیع می کردند.

البته چند سال قبل که روستا مثل حالا بزرگ نبود یک گوسفند قربانی می کردند ولی الان که جمعیت روستا زیاد شده یک یا دو راس گاو قربانی می شود.

همین طور که به طرف «پیرسنگ» حرکت می کنیم چندین بار صدای سلام و صلوات بلند می شود.

آقای مسنی که در جلو و کنار گاو قربانی حرکت می کند به نیت شهدای صدر اسلام تا کنون با صدای بلند صلوات می فرستد و اهالی با او همراهی می کنند.

یک ساعت و شاید هم بیشتر در دامنه کوه جلو می رویم تا به پیرسنگ می رسیم.

دیگر نای رفتن ندارم به شدت تشنه ام و پاهایم خسته از این همه کوهپیمایی.

پسر نوجوانی دو بطری آب در دست گرفته و همراه اهالی به طرف کوه می رود. از پشت سر صدایش کرده و آب می خواهم. یکی از بطری های آب را از او گرفته و سر می کشم.

با همه خستگی به پیرسنگ می‌رسیم. گاو قربانی بیچاره هم خیلی خسته شده، پاهایش همراهی نمی کند تا به محل اصلی برسد. چند نفر از جوانان هل می دهند. بالاخره حرکت می کند.

برای رسیدن به مقبره «پیرسنگ» حدود ۲۰ تا ۳۰ عدد پله کم ارتفاع کار کرده اند ولی اهالی ترجیح می دهند از تپه ها بالا بروند.

به محل اصلی «پیرسنگ» می رسیم. اینجا چند مورد سنگ قبر بزرگ می بینم که شکسته شده و هر کدام به طرفی پرت شده اند.

اهالی روستا نمی دانند این سنگ قبرها متعلق به چه کسانی هستند. حتی نمی دانند این «پیرسنگ» که گاوقربانی را سه بار دور آن می گردانند متعلق به کسی است یا نه.

دزدان عتیقه به هیچ چیز رحم نمی کنند؛ اهالی می گویند این سنگ قبرهای شکسته شده را دزدان عتیقه به این روز انداخته‌اند.

آنها به هیچ چیز رحم نمی کنند. چند سال پیش بود که در روستا تخریب قبرها توسط افراد ناشناسی که دنبال عتیقه بودند دهان به دهان می گشت.

پیرسنگ در تسخیر زباله های پلاستیکی

آنجا یک مقبره ای دیدم که در آن بسته بود. چشم هایم را به پنجره نزدیک کرده و داخل آن را نگاه کردم ولی به جز مزار و قبر همه چیز داخل آن بود و بیشتر زباله های پلاستیکی آنجا را به تصرف خود درآورده بود.

خلاصه هر چه که بود گاو قربانی را سه بار دور پیرسنگ گرداندند. همان آقای مسن که اسمش را نمی دانم و طناب دور گردن گاو را گرفته بود بعد از سه بار گرداندن گاو درخواست کرد فاتحه ای برای شهدا و همه آنهایی که در این منطقه به خاک سپرده شده اند خوانده شود.

اهالی همه باهم فاتحه می خوانند و صلوات می فرستند.

پاترولی که ناجی من شد

اعلام کردند همه باهم به طرف «قوربان داغی» می رویم.

«قوربان داغی» کجاست؟ مرد میانسال دستش را به طرف قله کوهی گرفته و می گوید: آن قله کوه را می بینی که مردم یواش یواش به آن سمت می روند آنجا قوربان داغی است.

تا آنجا چقدر فاصله است؟ حدود دو کیلومتر باید کوهنوردی کنیم.

مانده بودم چطور به پاهای خسته ام بگویم که هنوز دو کیلومتر دیگر باید برویم و به قوربان داغی برسیم.

خستگی بد جوری توانم را گرفته بود. اما خدا همیشه سربزنگاه به کمک آدم می آید.

سرم را انداختم پایین و از پله ها کم ارتفاع پیرسنگ پایین می آمدم که یکی از اهالی روستا انگار که از ریخت و قیافه و پاهای خسته ام خبر داشته باشد صدایم کرد و گفت" خانم شما خبرنگاری؟

بله؛ من تا «قوربان داغی» با ماشین می روم اگه بخواهید می توانید با ما بیایید.

مگر تا بالای کوه هم ماشین می رود؟ بله، ماشین پاترول اگر کمک فنر داشته باشد تا نوک قله هم می رود.

خیلی خوشحال شدم و سراغ ماشین پاترولش را گرفتم.

به قول خودش از ماشین پاترولش فقط موتورش سالم و بی نقص بود. «خانم خبرنگار شرمنده، به سر و وضعش نگاه نکن، این ماشین برای کارم است شاید خیلی درب و داغون باشد ولی موتورش سالم است و هیچ نقص فنی ندارد. صحیح و سالم به آنجا می رویم.»

سریع بالا می روم و می نشینم، یکی از فامیل هایشان هم داخل پاترول نشسته. «دخترم نترس بیا بالا» این ماشین کوه و کمر است. حتی نیسان هم نمی تواند کوه را بالا برود ولی پاترول با کمک فنرهایش به راحتی حرکت می کند.

به آرامی حرکت می کنیم و چند دقیقه بعد به قوربان داغی می رسیم. تشکر کرده و پیاده می شوم و می گویم «اجازه می دهید موقع برگشتن هم با شما بیایم من خیلی خسته شدم» بله حتما منتظر می شوم کارتان تمام شود.

ذکر مصیبت اهل بیت

از دیدن انبوه جمعیتی که در قوربان داغی منتظر رسیدن گاو قربانی هستند تعجب می کنم.

اهالی روستاهای دور و نزدیک از شهرهای مختلف آمده بودند.

تا رسیدن گاوقربانی یکی از اهالی روستا با میکروفنی که در دست دارد دعای توسل می خواند.

وقتی در دعای توسل نام مبارک امام حسین(ع) را می خواند در حق حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا ذکر مصیبت می گوید.

بعد دعای توسل را دوباره تا انتها می خواند. دعای توسل که تمام می شود اهالی روستا همه باهم دعای فرج می خوانند.

موقع اذان ظهر است و کم کم گاو قربانی به قوربان داغی می رسد. جایگاه مخصوصی برای ذبح قربانی در نظر گرفته اند ولی ازدحام جمعیت اجازه نمی دهد آنجا را از نزدیک ببینم.

موقع ذبح قربانی همان آقایی که دعای توسل می خواند برای تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر(عج)، بارش باران و رحمت الهی، پربار شدن محصولات کشاورزی، دفع بلا و آسیب از روستا دعا می کند و همه مردم آمین می گویند.

گاو قربانی ذبح می شود، اهالی روستا از همان زمان قدیم از محل ذبح قربانی یک جوی یا نهر مانندی درست کرده و انتهای آن چاهی حفر کرده و سر چاه را با سنگ های بزرگ پوشانده و اسم آن را نشانگاه نامیده اند.

اهالی می گویند خون قربانی باید از قربانگاه سرازیر شده، از جوی و نهر عبور کرده و به نشانگاه برسد.

و من دیدم که خون قربانی از جوی و نهر پیچ و تاب خورده و به چاهی که نشانگاه می نامیدند سرازیر شد.

دور جوی و نهر را با نرده های فلزی عمودی حصار کشیده اند و شرکت کنندگان در این آئین سنتی چندین صدساله در کنار نرده‌ها ایستاده و ماجرا را تماشا می‌کردند.

بعد از ذبح قربانی کم کم مردم به روستا بر می گردند.

ساعت یک ظهر است دوباره با همان پاترولی که ناجی من شده بود به روستا برمی‌گردیم.

در مسیر برگشت به روستا بساط نذر و احسان شربت و سوپ به راه است. هر کدام از ما کاسه ای سوپ می گیریم. چقدر این سوپ خوشمزه و دلچسب بود. آقای راننده پاترول مرا به مسجد جامع می رساند.

فکر می کنم هیچ جوره نمی توانم لطف ایشان را جبران کنم. فقط تشکر می کنم و او می گوید «در دنیا به این اصل معتقدم که انسان ها بهتراست برای همدیگر مفید باشند و بتوانند مشکل کسی را حل کنند.»

یک ساعت در مسجد جامع منتظر می مانم، در آشپزخانه بزرگ مسجد زیلوهای تمیزی پهن شده و ظروف مورد نیاز هم روی زیلوها قرار دارد.

با خودروی نیسان پیکر گاو قربانی را به آشپزخانه آورده و شروع به شقه شقه کردن و تقسیم بندی گوشت و استخوان آن کرده و در بین اهالی روستا پخش می کنند و زنان کدبانوی روستا با گوشت آن کوفته لذیذی درست کرده و نوش جان می کنند.

کد خبر 847558 منبع: فارس برچسب‌ها خبر مهم استان آذربایجان غربی تبریز استان آذربایجان شرقی مجله آداب و رسوم

دیگر خبرها

  • بازداشت سارق اماکن دولتی در دشت آزادگان
  • در این روستا یک شب در سال همه کوفته می خورند | مراسم «اوکوز قوربانی» در روستای اسفنجان شهرستان اسکو
  • ۲۷ متهم متواری در اصفهان دستگیر شدند
  • دستگیری کلاهبردار فراری پس از ۱۳ سال
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • کلاهبرداری با ترفند رسیدساز جعلی
  • عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات
  • دو زن قربانی تیراندازی در مراسم عروسی
  • فیلمی از اتفاق جالب حمله گاو به داخل مراسم هزار دف در روستای پالنگان
  • (تصویر) عکس‌هایی از جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل